همیشه گفته ام جاده منتظر است... چشم من و شتاب او .... دل من و انتهای او ... خستگی پاهای من و سماجت ناتمام او ... من دلم شادی یک اسباب بازی می خواهد .. من دلم زلالی آب می خواهد نه شیشه سراب ! تو ای همسفر بیابانهای طولانی .. تو ای هم سلولی این شب زندانی ... و تو ای مسافر عشق بارانی ... من شبگردی را از گردباد بیابان آموخته ام ... دستهای تنهایت را به من بده تا دریچه های نور را نشانت دهم ..... نگران شبهای تیره نباش ... بیتاب شبهای بیقراری باش که ترا نشان خواهم داد یاس و نرگس و سوسن چه خاصیتی دارند اگر همراه من باشی
|