تفاوت عاشق بودن و دوست داشتن کسی
1.هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید طپش قلب شما زیاد و هیجان زده خواهید شد اما هنگام دیدن کسی که دوستش دارید احساس سرور و خوشحالی می کنید.
2.وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید خجالت می کشید ولی هنگامیکه به کسی که دوستش دارید می نگرید لبخند خواهید زد
3.وقتی در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید هر آنچه را در ذهن دارید بیان کنید اما در مورد کسی که دوستش دارید شما توانایی آنرا دارید
4.شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید به مدت طولانی و مستقیم نگاه کنید اما می توانید در حالی که لبخند به لب دارید به چشمان فردی که دوستش دارید نگاه کنید
5.وقتی معشوقه شما گریه می کند شما نیز گریه خواهید کرد اما در هنگام دیدن گریستن فردی که دوستش دارید سعی بر آرام کردن او می کنید
6.شما میتوانید یک رابطه دوستی را پایان دهید اما هرگز نمی توانید چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببندید.چرا که اگر این کار را بکنید عشق همچنان قطره ای و همیشه در قلب شما باقی خواهد ماند.
////////////////////////////////////////
تو کیستی ، که من اینگونه ، بی تو بی تابم ؟
Solitude can be full of blessing,
because in the silence of the inner being, one finds God.
.تنهایی سرشار از موهبت است، زیرا در سکوت درون، خدا را خواهی یافت
بیا تا برات بگم آسمون سیاه شده
دیگه هر پنجره ای به دیواری وا شده
بیا تا برات بگم گل تو گلدون خشکیده
دست سردم تا حالا دست گرمی ندیده
بیا تا مثل قدیم واسه هم قصه بگیم
گم بشیم تو رؤیا ها قصه از غصه بگیم
بیا تا برات بگم قصه بره و گرگ
که چه جور آشنا شدن توی این دشت بزرگ
آخه شب بود می دونی بره گرگو نمی دید
بره از گرگ سیاه حرفای خوبی شنید
بره تنها رو گرگ به یه شهر تازه برد
بره تا رفت تو خیال گرگ پرید و اونو خورد
بره باور نمی کرد گفت شاید خواب می بینه
ولی دید جای دلش خالی مونده تو سینه
بیا تا برات بگم تو همون گرگ بدی
.که با نیرنگ و فریب به سراغم اومدی
خدایا آبروی من را به توانگری نگه دار
و شخصیت من را با تنگدستی از بین مبر
تا مبادا از روزی خواران تو روزی بخواهم
و از آفریده های بد کردار طلب مهربانی کنم
و در حالتی قرار گیرم
که به تعریف و تمجید کسی که به من چیزی داده بپردازم
و از کسی که مرا از امکاناتی منع کرده است بدگویی کنم
این روزا که میگذرد احساس می کنم
یکی از جاده های پر و پیچ و خم و مه آلود
زندگی منو به سوی خود می خواند.....
برای پیدا کردنش همه جا را می گردم
از هر پنجره بازی به امید اینکه اورا ببینم
سرک می کشم ولی نیست......
روزها منتظر یه قاصدک تا خبری برایم بیاورد
ولی قاصدکها هم نشانی من را گم کرده اند......
شبها آسمان را نگاه می کنم تا شاید بتوانم نشونیشو
از ستاره ها بگیرم ولی ستاره ها هم یادشون
رفته نیم نگاهی به زمین بندازن تا نگاه یه منتظر
را ببینند.....
آخر دل مارا تو فنا کردی و رفتی
بیهوده مرا چشم براه کردی و رفتی
همیشه گفته ام جاده منتظر است... چشم من و شتاب او .... دل من و انتهای او ... خستگی پاهای من و سماجت ناتمام او ... من دلم شادی یک اسباب بازی می خواهد .. من دلم زلالی آب می خواهد نه شیشه سراب ! تو ای همسفر بیابانهای طولانی .. تو ای هم سلولی این شب زندانی ... و تو ای مسافر عشق بارانی ... من شبگردی را از گردباد بیابان آموخته ام ... دستهای تنهایت را به من بده تا دریچه های نور را نشانت دهم ..... نگران شبهای تیره نباش ... بیتاب شبهای بیقراری باش که ترا نشان خواهم داد یاس و نرگس و سوسن چه خاصیتی دارند اگر همراه من باشی
![]() |