تصویر.....

تصویرها درآینه ها نعره می کشند
ما را از چهار چوب تنهایی رها کنید
ما در جهان خویش آزاده بوده ایم
.
دیوارهای کور کهن ناله می کنند
ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید.
ما خشت ها به خامی خود شاد بوده ایم
.
تک تک ستارگان همه با چشمهای تر
دامان باد را به تضرع گرفته اند
.
که ای باد ما ز روز ازل این نبوده ایم
ما اشک هایی از پس فریاد بوده ایم
.
غافل که باد نیز عنان شکیب خویش
دیریست که از نهیب غم از دست داده است
گوید که ما به گوش جهان باد بوده ایم
اما همیشه تشنه فریاد بوده ایم
.
من باد نیستم
اما همیشه تشنه فریاد بوده ام
.
دیوار نیستم
اما اسیر پنجه بیداد بوده ام
.
نقشی دورن آینه سرد نیستم
اما هرآنچه هستم بی درد نیستم
.
اینان به ناله آتش درد نهفته را
خاموش میکنند و فراموش میکنند
.
اما من آن ستاره دورم که آب ها
خونابه های چشم مرا نوش میکنند

مدرسه عشق....

 
مدرسه عشق
در مجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده عشق
آفریننده ماست
مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد- به گمانم –
کوچک و بعید
در پی سودا نیست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست
 
در مجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند
و به جز ایمانش
هیچکس چیزی را حفظ نباید بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب ها خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز دلها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند
غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا کسی بعد از این
باز همواره نگوید : هرگز
و به آسانی همرنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خدمت خلق
کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل سبز
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم
عدل
آزادی
قانون
شادی
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم
 
در مجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
و بگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما

من.....

این روزا که میگذرد احساس می کنم
 
یکی از جاده های پر و پیچ و خم و مه آلود
 
زندگی منو به سوی خود می خواند.....
 
برای پیدا کردنش همه جا را می گردم
 
از هر پنجره بازی به امید اینکه اورا ببینم
 
سرک می کشم ولی نیست......
 
روزها منتظر یه قاصدک تا خبری برایم بیاورد
 
ولی قاصدکها هم نشانی من را گم کرده اند......
 
شبها آسمان را نگاه می کنم تا شاید بتوانم نشونیشو
 
از ستاره ها بگیرم ولی ستاره ها هم یادشون
 
رفته نیم نگاهی به زمین بندازن تا نگاه یه منتظر
 
را ببینند.....

 
تنهایی رو بیشتر از همیشه احساس می کنم .
 
خسته تر و دلتنگ تر از همیشه به دنبال پناهگاه امن و
 
مطمئن خود می گردم تا با رسیدن بهش کمی
 
آرامش بگیرم ولی مثل اینکه مهربونی که اون بالاست
 
 
مهربون عالم اگر تو اینطور میخوای باشه
 
من که حرفی ندارم همه ی دلتنگیها و بی کسی ها
 
برای من ولی ازت میخوام اونی که دوست ندارم
 
هیچ وقت غمشو ببینم بخنده و شاد باشه.
 
اونو تنهاش نذار و همیشه باهاش باش .
 
فقط ای کاش بهم می گفتی تا کی چشمهای
 
 
 
در آخر از لطف همه ی دوستای مهربونم که متنامو با دقت 
 
 
 

به نام عشق....

به نام عشق و زندگی تو را انتخاب کردم
من از در خونه دل همه رو جواب کردم
گفتم برای چیدنت گلی از گلزار بهشت
دیگه به امید خدا میرم به سوی سرنوشت
زدم به قلب زندگی برای انتخاب یار
قرعه به نام تو زده سهم من و این روزگار
عاقبت یار دیگه خوب و بدش به دست توست
بذار که سربلند باشیم شکست من شکست توست
من دوست دارم را به تو راحت گفتم
گفتم ولی از روی صداقت گفتم
گاهی وقتی که می خوام به یاد تو گریه کنم
اشـــک بیکسی من گونه هامو می سوزونه
تا میاد خنده ی رو لب های من جون بگیره
یاد چشمات روی لبخند من و می پوشونه
جای خالیت مثل یک خار توی چشمام میشینه
کور میشه بی تو انگاری دنیا رو نمیبینه
در و دیوارهای خونه از تو داره صد نشونه
گل های باغچه میگیرن از فراق تو بهونه
کاش می شود با مهربونی پُـر کنیم فاصله ها رو
من می خوام اما چه فایده دل تو نا مهربونه
من می خوام اما چه فایده دل تو نا مهربونه
جای خالیت مثل یک خار توی چشمام میشینه
کور میشه بی تو انگاری دنیا رو نمیبینه
من که چون شمعی به شام تار تو افروختم
هر چه کردی با دلم از شکوه لب را دوختم
روز شب بوده دعایی من سلامت بودنت
پس چرا آتش شدی از شعله هایت سوختم
خیلی دوست دارم

ستاره.....

بگذار ستاره ی گم گشته ی آسمانت

فریاد کند تو را

تا در این ازدحام بی رحمانه

تصویر تو نمایان شود.

بگذار بشکند تصویر شیشه ایی فاصله ها

بگذار غرور سنگی فرو ریزد

تا آزاد شویم از ناگفته ها.

.......

به من چیزی بگو

زیرا

هر کلمه در انتظار توست

برای تفهیم شدن.

بگذار روح تازه ی تو

برای هر فصل جوانه های عاشقانه زند

تا تکرار شود حضور دوباره ی توبرای پروانه ها.

.......

ببین که دردی در ما بیداد می کند

پس بیا و بگذار

دردها در شمارش لحظه ها هدر شوند

و خاطرات خاکستری به خواب ابدی روند

زیرا

خورشید ما در انتظار طلوع بی تابی می کند

و چه باک از این همه تردید

که غروب چه وقت خواهد رسید

بگذار معجزه ی تو

قانون تلخ حقیقت را بشکند

فنا...

آخر دل مارا تو فنا کردی و رفتی

بیهوده مرا چشم براه کردی و رفتی

آن کاخ امیدی که بنا کردم از عشقت
خاکستری از آن تو بپا کردی و رفتی
تو که دانی همه ترس من از هجر تو بود
پس چرا شهر دلم را تو رها کردی و رفتی
در توانم نبود دوری و هجر تو عزیز
گو که خواب است که اینگونه جفا کردی و رفتی

 

همزاد...

 
همزاد کسی است که با او احساس عمیق پیوند می کنیم     Asoul mate is someone to whom we feel profoundly
گویی راز و نیاز بین ما،نه حاصل کوششی ارادی،     connected as though the ccommunicating and communing
که ثمره موهبتی آسمانی است.    that takes place between us were not the product of
intentional efforts dut rather a divine grace.
این گونه پیوند برای روح چنان ارزشمند است،     this kind of relationship is so important to the soul that many
که بسیاری گفته اند که چیزی با آن برابری نمی کند.  have said there is nothing more precious.

مهندس کیه؟......

- مهندس واقعى همین که جورابهایش را لنگه به لنگه نپوشیده باشد، خود را شیک پوش میداند.
 
 
٢- مهندس واقعى براى روز تولد همسرش، یک مجموعه کامل پیچ گوشتى مى خرد.
 
 
٣- مهندس واقعى، مجموعه کلمات غیر فنى که به کار مى برد ٨٠٠ تا بیشتر نیست.
 
 
٤- مهندس واقعى قانون دوم ترمودینامیک را از حفظ است ولى اندازه پیراهن خودش را نمى داند.
 
 
٥- مهندس واقعى در جواب این که ؟ «روز خوبیه. مگه نه ؟» مى گوید: «٧٠ درجه فارنهایته، ٢٥ درجه سانتیگراده و ٢٩٨ درجه کلوین».
 
 
٦- مهندس واقعى این حس را در شما به وجود مى آورد که دارید با بوق اشغال مکالمه مى کنید!
 
 
٧- مهندس واقعى، سیاستش در به دست آوردن یک جاى پارک براى ماشینش که اسمش روى آن نوشته شده باشد و یک دفترکار با پنجره، خلاصه مى شود.
 
 
٨- مهندس واقعى، محض خنده لاستیکهاى ماشینش را جابجا مى کند.
 
 
٩- مهندس واقعى محتویات کیفش عبارت است از یک پیچگوشتى فیلیپس، یک کپى از کتاب فیزیک کوانتوم و یک نصفه ساندویچ کره و مربا.
 
 
١٠- مهندس واقعى فکر مى کند که جشن هالوین همان کریسمس است زیرا OCT ٣١ = DEC ٢٥ (اگر نفهمیدید، معنیش این است که مهندس واقعى نیستید.)
 
 
١١- و بالاخره مهندس واقعى کسى است که مطالب گفته شده در بالا، اصلاً برایش خنده دار نیست

جک ...........

- ترکه به رفیقش میگه: میخوام دختر شاه رو بگیرم! رفیقش میگه: چرت نگو مومن! مگه کشکیه؟!  ترکه میگه: بابا من که راضیم، ننم هم که راضیه، فقط مونده شاه و دخترش!

2- اصفهانیه داشته تو خیابون میرفته که یهو میبینه اوضاع دل و روده خرابه  . . . . .

3- ترکه شاکی میره ثبت‌احوال، میگه: آقا این اسم من خیلی ضایست، باید حتماٌ عوضش کنم. کارمنده ازش میپرسه، مگه اسمتون چیه؟ ترکه میگه: اصغرِ ان‌چهره! کارمنده میگه: آره خوب حق دارید، باید حتماً عوضش کنید. حالا چه اسمی میخواید بگذارید؟  ترکه میگه: اکبرِ ان‌چهره!

4-  ترکه پرتقال خونی میخوره، ایدز میگیره!

5-  از ترکه میپرسن: میدونی USA مخفف چیه؟ میگه: یوم‌الله سیزده آبان!

6- ترکه رفته بوده تماشای مسابقه دو و میدانی، وسط مسابقه از بغلیش میپرسه: ببخشید، اینا واسه چی دارن میدون؟! یارو میگه: برای اینکه به نفر اول جایزه میدن. ترکه یوخده فکر میکنه، میپرسه: پس بقیشون واسه چی دارن میدون؟!

7- ترکه ساعت سه نصفِ شب زنگ میزنه صدا و سیما، میگه: ببخشید آقا به نظرِ شما الان آقای خامنه‌ای خوابه؟ یارو میگه: نمیدونم ولی احتمالاً باید خواب باشن. ترکه میگه: معذرت میخوام؛ ولی آقای رفسنجانی چی، ایشون هم خوابه؟ یارو میگه: نمیدونم ولی یحتمل ایشون هم خواب باشن. ترکه میگه: ببخشید ولی آقای خاتمی چی؟ یارو میگه: احتمالاً ایشون هم ‍! 2;واب هستن، چطور؟ ترکه میگه: پس دمت گرم حالا که همه اینا خوابن یه شو هندی بذار حال کنیم!

8- ترکه میمیره، اون دنیا در حینی که داشتن به حساب کتاباش رسیدگی میکردن میره پیش جبرئیل، میگه: من از خدا یک سوال واجب دارم، میشه برم بپرسم؟ جبرئیل میگه: باشه، برو طبقة بالا در سمت راست، سوالت رو بپرس، زود برگرد. ترکه میره طبقة بالا، در رو باز میکنه، میبینه خدا پشت یک میز نشسته داره با یکی از فرشته‌ها ب! 07; حسابای مردم میرسه. خلاصه سلام میکنه میره جلو، میگه: خداجان، الهی گربان او بزرگیت بشم من، الهی فدات بشم... چرا تو دنیا این همه ترک آفریدی؟!  بری تو آذربایجان همه ترکند، بری تهران پر ترکه،  بری بلوچستان، بری شمال، بری جنوب، غرب، شرق، بازم ترک پیدا میشه... بری آلمان بازم ترک پیدا میشه، بری کانادا،  بری آمریکا بازم ترک پیدا میشه... بری کرة م! اه بازم ترک پیدا میشه! آخه خداجان، واسه چی اینقدر ترک آفریدی؟! خدا یکم ترکه رو نگاه میکنه، به معاونش میگه: اصگر... ایلده ببین این چی میگه بابا... هی وگت مارو میگیرند!

9- ترکه تصادف میکنه، ملت علاف میریزن دورش و شروع میکنن نظر کارشناسی دادن. بالاخره بعد یک مدت افسر راهنمایی میاد، منتها اونقدر ملت هرکدوم واسه خودشون چرت و پرت میگفتن که صدای افسره به جایی نمیرسیده. ترکه شاکی میشه، داد میزنه: ساکت.. ساکت... ایلده دیگه اینجا کسی جز جناب سروان حق گه خوردن نداره!

10- ترکه میرسه سر یک صحنة تصادف، از یکی میپرسه: ببخشید قربان، اینجا چه خبره؟ یارو هم میگه: هیچی آقا، این بدبخت گوزپیچ شده! ترکه میره تو فکر، بعد یک مدت یک بنده خدای دیگه میاد از ترکه میپرسه: ببخشید اینجا چی شده؟ ترکه میگه: ایلده منم خوب نفهمیدم، نمیدونم این بابا پیچیدیه گوزیده، گوزیده پیچیده، سر پیچ گوزیده؟!

11- ترکه زنگ میزنه فلسطین، میبینه اشغاله!

12- از ترکه میپرسن: مساحت ایران چقدره؟ میگه: 1648192 متر مکعب!  میگن: خنگ خدا، آخه چرا متر مکعب؟! ترکه میگه: آخه بعد انقلاب به ارتفاع یک متر ریده شده توش!

13- ترکه سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته‌: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیه‌ها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟!

14- ترکه میمیره، باباش رضایت نمیده!

15- از ترکه میپرسن: به نظر شما اگه آمریکا افغانستان و عربستان رو بگیره، به کره و چین هم حمله کنه تکلیف ایران چی میشه؟ ترکه میگه: ایلده چی میشه نداره که، ایران میره جام جهانی!

16- لره داشته با تمام وجود وضو میگرفته و دستاشو محکم میکشیده رو هم،  ازش میپرسن: چرا اینقدر محکم وضو میگیری؟ میگه: چنی آرم وضو میرم که هیچ گوزی نتنِه باطلش کنه!

17- ترکه میگوزه، دنبال پوکش می‌گرده!

18- از ترکه میپرسن: چند تا بچه داری؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده، میگه: 3 تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا اینا که 4تاست؟ ترکه انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: این بچة همسایمونه، ولی همیشه خونة ماست!

19- لره داروخونه داشته، یک روز  جلو در مغازه بزرگ مینویسه: سوسک کش جدید رسید! خلاصه بعد یک مدت یک بابایی میاد تو میگه: ببخشید، جریان این سوسک‌کش جدید چیه؟ این خونة ما رو سوسک سر گرفته. لره میگه: این دارو خیلی جدیده و بازدهیش هم تضمینیه. شما این دارو رو میریزید تو یک قطره چکون، بعد کشیک میکشید تا سو‍! 7;کها رو بگیرید. هر سوسک رو که گرفتید، در روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازین دارو میچکونید، بعد از یک مدت سوسکها کور میشن و خودشون از گشنگی میمیرن! یارو کف میکنه، میگه: خوب آخه اگه سوسکها رو بگیریم که همونجا درجا می‌کشیمشون!  لره میره تو فکر، بعد یک مدت میگه: آره خوب، ازون راهم مِشِه!

20- آبادانیه میخواسته بره خواستگاری، دیرش شده بوده حواسش پرت میشه شلوارش رو پشت و رو میپوشه و با عجله میدوه تو خیابون، یهو یک ماشین میاد میزنه درازش میکنه وسط خیابون. رانندهه میاد بالا سرش، میگه: طوریت که نشده؟ آبادانیه یک نگاه به سر تا پاش میکنه، چشمش میافته به شلوارش، میگه: چی چیو طوری نشده، ولک زدی حسابی پیچوندی!

21- میخواستن لره رو شکنجه روحی بدن، میفرستنش تو یک اتاق گرد، میگن برو یک گوشه بشین!

22- به ترکه میگن: بچه کجائی؟  میگه بچه U.S.A.! ملت هم کف میکنن میگن آخه چطور ممکنه؟ ترکه میگه: ایلده بچهة یونجه‌زارهای سرسبزِ آذر بایجانم!

23- ترکه داشته جلو دو سه تا دختر افه میومده، یهو تلنگش در میره. واسه اینکه ضایع نشه، دستشو میگذاره بغل دهنش، داد میزنه: گـــــــوزیـــــــه... گوووووز!

24- آرداواس بعد بیست سال از آمریکا برمیگرده ایران و یک ساندویچ فروش میزنه. روز اول، ترکه میاد میگه: قربون دستت، یک ساندویچ سوسیس بده. آرداواس که هنوز خوب از حال و هوای دیار کفر درنیومده بوده، میپرسه: "تو گو" بدم؟ ترکه شاکی میشه، میگه: نه مرتیکه، تو نون بده!

25- به ترکه میگن: کجا داری میری؟ میگه: دارم برمیگردم!

26- ترکه تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمیگشته خونه، یهو میبینه یکجا کوه ریزش کرده، یک قطار هم داره ازون دور میاد! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه، میره اون جلو وامیسته. رانندة قطاره هم که آتیشو میبینه میزنه رو ترمز و قطار وا میسته. همچین که قطار واستاد، ترکه یک نارنجک درمیاره، میندازه زیر قطار، چهل پنجاه نف! ;ر آدم لت و پار میشن! خلاصه ترکه رو میگیرن میبیرن  بازجویی، اونجا بازجوه بهش میتوپه که: مرتیکة خر! نه به اون لباس آتیش زدنت، نه به اون نارنجک انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! ترکه میزنه زیر گریه، میگه: جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی میکردم!

27- دو تا چسه داشتن باهم بازی میکردن، یک گوزه میاد بهشون میگه: منم بازی میدین؟ چسا میگن: تُچ! گوزه ناراحت میشه، میگه: آخه چرا؟ چسا میگن: آخه مامانمون گفته بی سر و صدا بازی کنیم!

28- ترکه کلیدش رو تو ماشین جا میگذاره، تا بره کلید ساز بیاره زن و بچش دو ساعت تو ماشین گیر میکنن!

29- بعد از عمری داریوش میاد ایرن، اجرا زنده میگذاره تو استادیوم آزادی. خلاصه دیگه ملت داشتن خودشون رو خفه میکردن، داریوش هم میاد خیای حال بده، از ملت میپرسه: چی میخواین براتون بخونم؟ یک ترکه ازون پشت داد میزنه: اِبـــی بـخـــون.. اِبـــی بـخـون!

30- از ترکه میپرسن چندتا بچه داری؟ انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: هفت تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا این که فقط یکیه! میگه: آخه دادم mp3ش کردن!

31- ترکه میره مسابقه بیست سوالی،  رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب برج ایفله،  فقط تو  زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، ترکه میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ترکه میگه:...ها!  پس حتماٌ برج ایفله!

32- ترکه میره مسابقه بیست سوالی،  رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب خیاره،  فقط تو  زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، ترکه میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ترکه میگه: بابا این عجب خیار گنده‌ایه!

33- ترکه میخواسته تو یک ادارة دولتی استخدام شه، میبرنش گزینش. اونجا یارو ازش میپرسه: شما وقتی میخواین وارد مستراح شید، با پای راست وارد میشید یا با پای چپ؟!  ترکه هول میشه، میگه: ایلده شما منو استخدام کنید، من با سر وارد میشم!

34- عملیه شب جمعه‌ نشسته بوده تو حیاط واسه خودش بساط میزونی جور کرده بوده و تو حال بوده، که یهو یک توپ از آسمون میاد میزنه بساط منقل و وافورش رو به گند میکشه. خلاصه بدبخت صاب وافور همینجوری هاج و واج نشسته بوده داشته به شانس گند خودش لعن و نفرین میفرستاده، که یهو صدای زنگ در بلند میشه و حالا زنگ نزن کی زن! گ بزن! جناب عملی با هزار بدبختی، خودشو میرسونه دم در، میبینه پشت در یک بچه ده-یازده ساله واستاده، هی داد میزنه: توپم...توپم! یارو خیلی شاکی میشه، میگه: ای بی ظرفیت! بابا خوب منم توپم... دیگه نمیام کاسه کوزه مردم رو بهم بزنم که!

35- ماشین ترکه رو تو روز روشن، جلو چشماش میدزدن، رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن: آااای دزد! بگـــیـــرینش!  یهو ترکه داد میزنه: هیچ خودشو ناراحت نکنید.. هیچ غلطی نمیتونه بکنه! رفیقاش وامیستن، میپرسن: چرا؟ ترکه میگه: ایلده من شمارشو برداشتم!

36- ترکه میافته تو چاه، فامیلاش سند میگذارن درش میارن!

37- ترکه میره قنادی، میگه: ببخشید کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو میگه: نخیر نداریم. فردا دوباره ترکه میاد، میپرسه: شرمنده، کیک هفتاد طبقه دارید؟ باز قناده میگه: نخیر نداریم. خلاصه یک هفته تمام هر روز کار ترکه این بوده که بیاد سراغ کیک هفتاد طبقه بگیره و قناده هم هرروز جواب میداده که نداریم. آخر هفته قناده &#! 1576;ا خودش میگه: این بابا که مشتری پایس... بگذار یک کیک هفتاد طبقه براش بپزیم، یک پول خوبی هم شب جمعه‌ای بزنیم به جیب. خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه-جمعه رو میگذاره یک کیک خوشگل هفتاد طبقه ردیف میکنه. شنبه اول صبح ترکه میاد، میپرسه: ببخشید، کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو با لبخند بر لب میگه: بعله که داریم، خوبشم داریم! ترکه میگه: قربون دستت، 500 گرم از طبقة بیست چهار ! 5;ش به ما بده!

38- پرچم عربستان رو به ترکه نشون میدن، ازش میپرسن: این پرچم کجاست؟ ترکه یوخده فکر میکنه، میگه: پرچم اسپانیا! ملت جا میخورن، میگن: آخه چرا اسپانیا؟! ترکه میگه: ایلده خودتون نگاه کنید، روش نوشته: الاله‌لاله‌لالا!

39- ترکه سوار هواپیما میشه، میشینه کنار دست یک پیرمرده. خلاصه سر صحبت باز میشه و این دوتا نسبتاٌ با هم رفیق میشن. وسطای راه، یک مهمون دار میاد از پیرمرده میپرسه، پدر شما شکلات میل دارید؟ پیرمرده میگه: نه خیلی ممنون، من بواسیر دارم. مهمون داره از ترکه میپرسه: شما چی؟ ترکه میاد تریپ رفاقت بگذاره، میگه: نه مرسی. این رفیقمون بواسی! 85; داره، باهم میخوریم!

40- ترکه کارت تلفن میخره، عجالتاً اول میده پرسش کنن!

41- یه پیرمرده و یه پیرزنه و یه پسره و یه دختره تو یه کوپه قطار با هم بودن،‌ قطار میره تو تونل و همه جا تاریک میشه،‌ یهو یه صدای ماچ و بعد هم یه صدای کشیده میاد! قطار از تونل میاد بیرون همه نشسته بودن سر جاشون. پیرزنه با خودش میگه: عجب دختر متین و باحیاییه! با اینکه جوونه و دلش میخواد ولی به کسی راه نمیده، تا یا! 85;و بوسیدش گذاشت زیر گوشش! دختره با خودش میگه: عجب پیرزنه نجیبیه! با اینکه سنش بالاست و کسی تحویلش نمیگیره، بازم  نمیذاره کسی ازش سوء استفاده کنه. پیرمرده هم با خودش میگه:‌ بابا عجب بدبختیه‌ها! یکی دیگه حالش رو میکنه ما کشیده رو می‌خوریم! پسره هم با خودش میگه: چه حالی میده آدم کف دستش رو ببوسه محکم بزنه تو گوش بغلی!

42- به عربه میگن تا حالا موز خوردی؟ میگه: آره ولک، همون که هستش یک وجبه؟!

43- یارو داشته تو اتوبان 180 تا سرعت میرفته، افسره جلوشو میگیره، بهش میگه: شما گواهینامه دارین؟ یارو میگه نخیر! میگه: کارت ماشین چی؟ مرده میگه: دارم ولی مال خودم نیست، مال اون بدبختیه که جسدش تو صندوق عقبه! افسره کف میکنه، میره  سریع به مافوقش گذارش میده. خلاصه بعد از یک ربع سرهنگ مافوقش میاد، از مرد&#! 1607; میپرسه: آقا شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین؟! یارو میگه: چرا قربان، بفرمایین! دست میکنه از تو داشبرد گواهینامه و کارت ماشین رو درمیاره، میده خدمت سرهنگ.  سرهنگه میگه: می‌تونم صندوق عقب ماشینتونو بازرسی کنم؟ یارو میگه: خواهش میکنم، بفرمایید. سرهنگه میره در صندوق عقب  رو باز میکنه، میبینه اونجا هم خبری نیست.  برمیگرده به مرده می&! #1711;ه: ولی زیردست من گزارش داده که شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین و یه جسد هم تو صندوق عقب ماشینتونه! یارو میگه: نه قربان دروغ به عرضتون رسوندن! خودتون که مشاهده کردین. به خدا این افسره عقده‌ایه! دوست داره بیخودی به ملت گیر بده! لابد بعدشم گفته که من داشتم 180 تا سرعت می‌رفتم!

44- به ترک میگن یه معما بگو،‌ میگه: اون چیه که درازه،‌ زرده، موزه؟!

45- یه هواپیما تو قبرستون تبریز سقوط میکنه، فردا رادیو تبریز میگه: شب گذشته یک فروند هواپیمای توپولوف در حومة شهر تبریز سقوط کرده و  تا این لحظه 34513 جسد کشف شده! عملیات برای یافتن اجساد بقیه قربانیان همچنان ادامه دارد!

46- از عربه نوار مغزی میگیرند، میبینند بیست دقیقه اولش خالیه!

47- سه تا پسره با هم کل گذاشته بودن، اولی میگه: بابای من مهم‌ترین آدم مملکته. دوتای دیگه میپرسن: مگه بابات چیکارس؟ میگه: بابای من رئیس‌جمهوره. هر قانونی که بخواد گذاشته بشه رو باید اول بابای من امضا کنه. دومی میگه: برو بابا حال نداری. بابای من عمری پوز بابای تورو میزنه! اولیه میگه: مگه بابات چیکارس؟ پسره م! ;یگه: بابای من نماینده مجلسه.. تا بابای من رای نده، عمری قانونای بابای تو تصویب نمیشن. سومی برمیگرده میگه: باباهای شما جلوی بابای من پشم هم نیستن! اون دو تا میپرسن: مگه بابات چیکارس؟ پسره میگه: بابای من پاسبونه... جلوی خیابون وامیسته، پونصدتومن میگیره، میشاشه به قانون باباهای هردوتون!

48- ترکه میره خواستگاری، اسم دختره پروانه بوده ولی ترکه قاط زده بوده، یک بند بهش میگفته آهو خانوم! خلاصه وقتی دختره میاد چایی تعارف کنه، ترکه میگه: دست شما درد نکنه آهو خانوم! دختره شاکی میشه، میگه: بابا اسمه من پروانه‌ست نه آهو.ترکه میگه: ای بابا فرقی نداره... حیوون حیوونه دیگه!

49- ترکه سنگ مینداخته تو صندوق صدقات، ازش میپرسن: بابا این چه کاریه میکنی؟! میگه: میخوام به انتفاضه کمک کنم!

50- دو تا کرم آبادانی تو روده یک بدبختی زندگی می‌کردن، یک روز یکیشون بیدار میشه، میبینه دومی با کت شلوار و کروات و عینک آفتابی و کیف سامسونت داره آخر روده قدم میرنه. .ازش  میپرسه:  تیپ زدی،  با کسی قرار داری؟!  دومی میگه:  نه ولک, با گ..  بعدی پرواز دارم

جک........

به ترکه میگن: اگه یک کامیون طلا بهت بدن چیکار میکنی؟ میگه: ایلده یکلام 2500 میگیریم‌ خالی میکنیم!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۲-ترکه رو داشتن میبردن اتاق عمل، ازش میپرسن: همراه داری؟ میگه: آره، خاموشش کردم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۳-ترکه زنشو می کشه  میره مرحله بعد !!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میافته تو دره، Game Over میشه!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه یک سکه میندازه هوا، شیر میاد، فرار میکنه!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میخوره زمین، ...هوا میره، نمیدونی تا کجا میره!!!!!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

 ترکه پشتش میخواریده، هرکار میکرده دستش نمیرسیده.... میره رو صندلی!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 از ترکه میپرسن: چرا ترک شدی؟ میگه: ایلده نمره منفی داشت!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 ترکه به رحمت خدا یک دونه موهم تو کلش نبوده. یک روز میره سلمونی، ملت همه پوزخند میزنن، میگه: چیه؟ اومدم آب بخورم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 ترکه میرسه به یه هیئت, از یکی جلو در میپرسه, آقا اینها این تو چی کار میکنن؟ یارو میگه: اینها ده روز سینه میزنن! ترکه میگه: ای بابا, ایلده کنترات بده 3 روزه میزنیم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 اصفهونیه و رشتیه و ترکه با هم یکجا کار میکردن. یک روز ساعت ناهار, اصفهونیه ظرف غذاشو باز میکنه، میبینه قورمه‌سبزیه, میگه: ااای بازم قرمه سبزیِس! اگه فردا باز قورمه‌سبزی باشه، من خودمو از این برج پرت میکنم پایین! بعد رشتیه ظرف غذاشو باز میکنه، میبینه کله ماهی داره .. اونم شاکی میشه، میگه: ااووو! اگه فردام همین باشه منم خودمو پرت میکنم پایین! آخری ترکه ظرف غذا رو باز میکنه، کوفته داره.. حالش به هم میخوره، میگه: ایلده اگه منم این ظرفو فردا باز کنم ببینم کوفته‌س.. خودمو پرت میکنم پایین! خلاصه فردا سه نفری میان سر کار و در غذاها رو باز میکنند و از قضا هر سه تا تکراری بوده، اینها هم خودشون رو پرت میکنند پایین! باری، پلیس میاد واسه تحقیقات و بازجوه خِـرِ زناشون رو میگیره که نقصیر شماهاست! زن اصفهونیه میگه: جناب سروان من نمیدونستم, تو خونه هم هروقت قورمه‌سبزی درست میکردم میخورد غر نمیزد! زن رشتیه میگه: اووو! تو رشت همه کله ماهی میخورن، من روحمم خبر نداشت این دوست نداره. زن ترکه میگه: جناب سروان به ولله من یه هفته بود خونة مادرم بودم, این خودش واسه خودش غذا درست میکرد!!!

ترکه تولدش رو تو یه مدرسه برگزار می کنه!
بهش می گن : چرا تو مدرسه؟!
می گه : آخه خیلی کلاس داره!!! ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
به ترکه می گن : پیامبر کی به رسالت رسید ؟
می گه : نمی دونم من سیدخندان پیاده شدم !!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه می خواست نماز بخونه مهر نداشت امضا کرد !!!

از ترکه می پرسن : می دونی پل رو برای چی می سازند؟
می گه : برای اینکه کشتیها از زیرش رد بشن !!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه می گن برو یه کیهان (روزنامه) بخر.ده دقیقه بعد با یه خر بر می گرده!
می گن این چیه رفتی گرفتی؟!
می گه کیهان نداشت همشهری گرفتم !!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه با رشتیه دعواش می شه.یه چک می خوابونه زیر گوشش!
رشتیه هم غیرتی می شه و می گه:(( یا پنج تن )).بعد ترکه رو بلند می کنه و می کوبه زمین!
ترکه پا می شه و می گه:
((( این خیلی نا مردیه! ۶ نفر به یه نفر!!! )))
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یه روز یه ترکه رفته بود غازش رو بفروشه.یکی اومد گفت : خر چند؟!
ترکه گفت : این که خر نیست بابا غازه!!!
یارو گفت : کی با تو بود؟! با این غازه بودم!!!

ترکه می افته تو جزیره آدم خورا، آدم خورا می‌گیرنش، رئیسشون میگه: اینا رو پوستشون رو میکنیم باهاش قایق درست میکنیم.
ترکه هم یه چاقو ور میداره می‌گذاره رو شکمش، میگه: جلو نیاید وگرنه ‌قایقتونو سوراخ میکنم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یه جایی جشن بوده، ترکه همینجوری میره تو و شروع میکنه به رقصیدن و بخور بخور. یکی ازش میپرسه: ببخشید! شما رو کی دعوت کرده؟
ترکه میگه: من از خونواده عروسم. یارو میگه: ببخشید، ولی اینجا جشن تولده!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبل از مسابقه بهش میگن: ببین جواب ژاندارمریه ولی همون اول نگی که ضایع بشه، یه چند تا سوال اولش بکن بعد جوابو بگو. مسابقه شروع میشه، ترکه میپرسه: جانداره؟ مجریه میگه: نه. ترکه میگه: مِریه؟ میگه: نه. ترکه میگه: جاندارمریه؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تلویزیون داشته گل خداداد عزیزی رو به استرالیا نشون میداده، ترکه تماشا می‌کرده. دو سه بار که صحنه آهسته گل رو نشون میدن، ترکه شاکی میشه، میگه: ‌حالا اونقدر نشون بده تا یه دفعه اون دروازه بان بگیردش!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره راهپیمایی، می‌بینه شلوغه برمیگرده!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟
ترکه میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه کفترشو گم میکنه ، تو روزنامه آگهی میده: بیوه بیو!!


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه با کُت وزیر شلواری تو خونشون نشسته بوده. ازش می‌پرسند: واسه چی تو خونه کت پوشیدی؟ میگه: آخه شاید مهمون بیاد! میپرسن: پس چرا دیگه زیر شلواری پوشیدی؟! میگه: خوب شاید هم نیاد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میخواسته خودکشی کنه یه تیر به مغز خودش شلیک میکنه، نیم ساعت بعد میمیره! از همه دنیا دانشمندا جمع می‌شن که ببینید قضیه این چی بوده، ‌بعد از دوسال تحقیق می‌فهمند که تیره تو این مدت داشته دنبال مغزیارو میگشته!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میخواسته بره بهشت زهرا، ‌گل گیرش نمیاد کمپوت می‌بره!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یه یارو میره زیر غلطک، ترکه میره خبر مرگش رو به خانوادش بده. میره در خونشون به پسر یارو میگه: بابات چه جوری بود؟ میگه: دراز وباریک. ترکه میگه: حالا دیگه صاف وپهنه!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه میگن اگه همه دنیا رو بهت بدن چی کار میکنی؟‌ میگه: میفروشم میرم خارج!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه میگن با رضا جمله بساز، میگه: من و حسن و حسین رفتیم پارک. میگن: پس رضاش کو؟ میگه: آخه رضا کارداشت، نیومد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به لره میگن: با بید جمله بساز. میگه: در خانه ما یک بید بید! میگن: اون بید نیست، بوده. میگه: آهان باشه، در خانه ما یک بود بید!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

عربه با دو تا خیار در دست میره توی یک بقالی، میگه:حاج آقا خیارشور داری؟ بقاله میگه: بله. عربه میگه: پس ولک بی زحمت این دوتا رو هم بشور!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یک بنده خدایی کله‌ش عین کف دست بوده، فقط دور تا دور به عرض 5 سانت مو داشته! خلاصه این بابا میره سلمونی، یارو ازش میپرسه: چه مدلی بزنم قربان؟ میگه: دورشو کوتاه کن، وسطشم تی بکش!!!
ترکه میره تو یخچال درو رو خودش میبنده! بهش میگن چیکار میکنی مرد مؤمن؟ میگه: ایلده میخوام ببینم این چراغش واقعاٌ خاموش میشه یا نه؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه سرطان داشته، میره مشهد خودشو با قفل و زنجیر میبنده به پنجرة فولادی و کلید رو هم قورت میده، میگه: تا شفا نگیرم نمیرم! بعد یک ساعت خبر میرسه که تو حرم بمب گذاشتن، ترکه یک کم دست و پا میزنه، بعدِ یک مدت داد میزنه: یا حضرت ابولفضل منو از دست این امام رضا نجات بده!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره بقالی، میگه: آقا نوشابه خانواده دارین؟ یارو میگه: بعله. میگه: به مجرد هم میدین؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از ترکه میپرسن چندتا بچه داری؟ انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: هفت تا!! ملت کف میکنن، میگن: بابا این که فقط یکیه! میگه: آخه دادم mp3ش کردن!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره ماه عسل، یادش میره زنش رو ببره!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه ساندویچ‌فروشی داشته، ‌یک روز یک بابایی میاد میگه: ‌قربون یک ککتل بده، ‌فقط بی‌زحمت توش گوجه نگذار. ترکه میگه: آقا امروز گوجه نداریم، میخوای خیارشور نگذارم؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه میگن چند تا بچه داری ؟ میگه 2 تا . می‌پرسن: کدومش بزرگتره؟ میگه: خوب اولیش!‌

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه میگن: چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه:‌ کبوتر، کلاغ، خر!
بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه!
میگه: بابا خره دیگه، یهو دیدی پرواز کرد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه کنار یه چاهی وایساده بوده، هی میگفته:‌ سیزده،..سیزده،..سیزده.. یکی از اونجا رد میشده، می‌پرسه: ببخشید قربان، می‌تونم بپرسم دارید چیکار می‌کنید؟ ترکه یقه یارو رو میگیره، پرتش می‌کنه تو چاه، میگه: چهارده،...چهارده،...چهارده!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اردبیل زلزله میاد،‌ ترکه زنگ میزنه مسئولیتش رو بر عهده میگیره!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه دوتا دزد می‌گیره، زنگ می‌زنه به 220!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه از یکی میپرسه قبله کدوم طرفه؟! یارو نشونش میده، ترکه میگه:‌ باید خیلی برم؟!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه سربازیش تموم میشه، وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن، نگاه میکنه میگه: ‌ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از ترکه میپرسن آرزوت چیه؟
میگه:‌ کاشکی تبریز پایتخت بود! میگن: چرا؟!
میگه: آخه اون وقت به مامیگفتن بچه تهرون!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه یه بسته هزار تومنی میشمره، 250 تومن کم میاره!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه چراغ جادو پیدا میکنه، دست میکشه روش غولش در میاد میگه: ‌دو تا آرزو بکن.
ترکه میگه: یه نوشابه خنک میخوام که هیچ وقت تموم نشه. غوله بهش میده، ترکه یکم میخوره میگه: ‌به به! چقدر خنکه! یکی دیگه هم بده!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه جلوی پمپ بنزین داشته سیگار میکشیده، بهش میگن: جلوی پمپ بنزین سیگار نکش.
میگه: هه هه! من جلوی بابام هم سیگار میکشم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه زنگ میزنه 118، میگه: ببخشید شماره تلفن غضنفر رو دارین؟!
یارو میگه: نه. ترکه میگه: پس من میخونم یادداشت کنین!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

دانشمندان یه دستگاه خر سنج میسازن، از یک رشتیه و عربه و ترکه هم دعوت می‌کنند که دستگاهو روشون آزمایش کنند. اول رو رشتیه آزمایش می‌کنند،
میگه:‌ پنجاه درصد خر. بعد رو عربه آزمایشش می‌کنند، میگه: نود و پنج درصد خر!
ترکه خوشحال میشه میگه:‌ خوبه اینا از ما هم خرترن، بعد نوبت ترکه میشه، دستگاه میگه: صد رحمت به خر!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه مجری مسابقه بیست سوالی میشه، یارو ازش میپرسه، جانداره؟ میگه: نه.
میپرسه: تو جیب جا میشه؟ ترکه کلی فکر میکنه، بعد میگه:‌ تو جیب جا میشه اما اگه تو جیبت بریزی، جیبت ماستی میشه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره حرم امام رضا، میگه:‌ امام رضا قربونت برم، تو که ضامن آهو شدی، ضامن من یابو هم بشو!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه سوار اتوبوس میشه، میره یک گوشه وامیسته. راننده بهش میگه: آقا این همه صندلی خالی، چرا نمیشینی؟
ترکه میگه: حالا صبر کن، دو دقیقه دیگه همین یک ذره جا هم پیدا نمیشه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه تو مانور شرکت میکنه، اسیر میشه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از ترکه میپرسن شما تهرانی هستین؟ میگه: نه چشماتون قشنگ میبینه!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تو جزیره آدم‌خورا یک بابایی میره ساندویچ فروشی، یک ساندویچ مغز سفارش میده. ساندویچیه میگه: میشه 2 تومن. مرده عصبانی میشه میگه: یعنی چی؟ مگه سَرِ گردنست؟! هفته پیش یک تومن بود! ساندویچیه میگه: آخه این مغز تهرونیه، بابا ‌بالاخره یک کلاس خاص خودشو داره. مرده هم ساندویچش رو میخوره و چیزی نمی‌گه. هفته دیگه میاد دوباره یک ساندویچ مغز سفارش میده، این دفعه ساندویچیه میگه:‌شد 10 تومن! یارو خیلی شاکی میشه، میگه‌: بابا چه خبرته؟! ساندویچیه میگه: آخه عزیز من،‌این دفعه مغز رشتیه، کلی فسفر داره به جان تو! باز طرف چیزی نمی‌گه و پول و میده و ساندویچش رو می‌خوره. هفته بعد دوباره میاد و یک ساندویچ مغز سفارش میده، این دفعه ساندویچیه میگه: میشه 100 تومن! یارو دیگه پاک شاکی میشه و ساندویچ رو می‌کوبه رو میز داد میزنه: بی انصاف!‌ این چه مسخره بازیه دراوردی؟!! ساندوچیه میگه:‌آخه عزیز من،‌این یکی مغز ترکه،‌ باید 100 تا کله بشکنیم تا ازش یک ساندویچ دربیاد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به یک ترکه میگن: 2*2 چند می شه؟ میگه: 5 تا! می‌گن: برو بابا، 4 تا میشه!
میگه: آخه من از یه راه دیگه رفتم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه زمین میخوره، برای اینکه سه نشه تا خونه سینه خیز میره!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه با پسرش رفته بوده دزدی، پاسبونه می‌بینتشون. دوتایی میزنند به چاک، پاسبونه هم می‌گذاره دنبالشون و داد میزنه: کره خر!‌ واستا!!
پسر ترکه وامیسته میگه: بابا منو شناسایی کردن، تو برو!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره شکار خرگوش، صدای هویج در میاره!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه زنگ میزنه خونه رفیقش میگه: غضنفر! من لهجی دارم؟
رفیقش میگه: آره!‌ میگه: پس گحط کن دوباره میگیرم!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمی زدند. زن ترکه وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برای ترکه می گذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، ‌می بینه ترکه براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت شیشه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه میگن: با ابریشم جمله بساز، میگه: هوا ابریشم خوبه!
ترکه میره زیر ماشین، رفقاش با دمپایی میزنن درش میارن!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تو تبریز حکومت نظامی بوده، یارو سروانه به سربازش میگه که تو اینجا کشیک بده، از هفت شب به بعد هرکیو تو خیابون دیدی در جا بزنش. حرفش که تموم میشه، تا میاد بره سوار ماشینش شه، میبینه صدای گلوله اومد. برمیگرده میبینه سربازه زده یک بدبختی رو کشته! داد میزنه: احمق! الان که تازه ساعت پنج بعد از ظهره!
سربازه میگه: ایلده قربان این یک آدرسی پرسید که عمراٌ تا ساعت نه شب هم پیداش نمیکرد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه ادعای میغمبری میکرده،رفیقاش بهش میگن: بابا همینجوری که نمیشه! باید بری چهل روز بشینی تو غار، تا از خدا برات وحی بیاد. خلاصه ترکه میره، دو روز بعد با دست و پای شکسته و خونی مالی برمیگرده! رفیقاش میپرسن: چی شده؟!
ترکه میگه: ایلده ما رفتیم تو غار، یهو جبرئیل با قطار اومد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه بیهوا میاد تو اتاق، خفه میشه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یک سری از دانشمندا داشتن روی مغز آدم تحقیق میکردند، یک ریاضی دان را انتخاب می کنند و بهش میگن از یک تا پنج بشمر، اون هم سریع شروع میکنه به شمردن: یک..دو..سه..چهار..پنج... بعد جراحیش میکنند و نصف مغزش را در میارن، و دوباره میگن بشمر، اینبار یکم کندتر میشمره : یک...دو...سه...چهار...پنج.... دوباره مغزش رو جراحی میکنند و یک چهارم دیگش را در میارن و میگن بشمر، یارو آروم آروم میشمره: یک...... دو...... سه...... چهار...... پنج..... دانشمندا شاکی میشن، این سری جراحی میکنند، کل مغز یارو رو درمیارن! وقتی بهوش میاد، بهش میگن بشمر، یارو میگه: بیر...ایکی...اوچ...دورد...بش....التی....یدی!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه دنبال دزد میکنه، از دزده جلو میزنه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه خودکارش تموم میشه، ترک تحصیل میکنه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه پسرشو میگذاره دانشکده افسری، رفیقاش بهش میگن: بابا اینکه درسش خوب بود، میگذاشتی دکتری، مهندسی چیزی میشد،
ترکه میگه: آخه میخوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه صبح از در خونه میاد بیرون، میبینه سر کوچه یک پوست موز افتاده، با خودش میگه: ای داد بیداد، باز امروز قراره یک زمینی بخوریم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره پیتزا فروشی، میگه: ببخشید پیتزا بزرگ چنده؟ یارو میگه: 2000 تومن. ترکه یکم بالا پایین میکنه، میگه: پیتزا متوسط چنده؟ یارو میگه: 1000 تومن. باز ترکه یوخده با پولای جیبش ور میره، میگه: پیتزا کوچیک چنده؟ یارو میگه: 700 تومن.
ترکه دست میکنه تو جیبش یک صد تومنی درمیاره، میگه: قربون دستت داداش، یک جعبه اضافه به ما بده!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از ترکه میپرسن: ببخشید ساعت چنده؟ میگه: والله تقریباٌ سه و خورده ای. میپرسن: ببخشید، دقیقاٌ چنده؟
میگه: دقیقاٌ هفت و سی و یک دقیقه!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه با کایت میکوبه به ساختمون بانک کشاورزی، 730 نفر کشته میشن! ...البته از خنده!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه از طبقه صدم یه ساختمون می‌پره پایین، به طبقه پنجاهم که میرسه میگه: خب الحمدالله تا اینجاش که بخیر گذشت!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره واسه تلفن همراه ثبت نام میکنه، بهش میگن: تا سه ماه دیگه بهت تحویل میدیم. ترکه هم رو کمربندش مینویسه: به زودی دراین مکان یک موبایل نصب خواهد شد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه رو داشتن به جرم قتل زنش محاکمه میکردن، دادستان میگه: سنگدل‌! تو وقتی داشتی زنت رو میکشتی، ندای وجدانت رو نشنیدی؟!‌
ترکه میگه: نه والله! بس که این زنیکه جیغ و داد میکرد مگه میذاشت ما چیزی بشنویم؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از ترکه میپرسن بنفش چه رنگیه؟ میگه: قرمز دیدی؟! آبیش!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه داشته از تو جزیره آدم‌خورا رد میشده،‌ یهو میبینه آدم خورا محاصرش کردن. بیچاره جفت می‌کنه با حال زار میگه: ای خدا بدبخت شدم!‌ یهو یک صدایی از آسمون میاد: نترس بندة من، بدبخت نشدی! اون سنگ رو از جلوی پات بردار بکوب به سر رئیس قبیله. ترکه خوشحال میشه،‌ سنگ رو میکوبه تو کلة ‌رئیس قبیله. رئیسِ قبیله جابه‌جا میمیره، باقی افراد قبیله شاکی میشن، نیزه به دست، شروع می‌کنن دویدن طرف ترکه! یهو یک صدایی از آسمون میاد: خوب بندة من، حالا دیگه بدبخت شدی!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه یه تیکه یَخو گرفته بوده بالا، ‌داشته خیلی متفکرانه بهش نگاه می کرده. رفیقش ازش میپرسه: چیرو نگاه میکنی؟ ترکه میگه: ایلده ازش آب میچیکه ولی معلوم نیست کجاش سوراخه!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میخ میره تو پاش، نمیتونه درش بیاره،‌ کجش میکنه!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه میگن یک معما بگو، میگه اون چیه که زمستونا خونه رو گرم میکنه تابستونا بالای درختو؟! یارو هرچی فکر میکنه جوابشو پیدا نمیکنه، میگه: نمیدونم، حالا بگو چیه؟ ترکه میگه بخاری! یارو کف می‌کنه، میگه: باباجان بخاری زمستونا خونه رو گرم میکنه ولی تابستونا چه جوری بالای درختو گرم می کنه؟ ترکه میگه: بخاریِ خودمه دوست دارم بگذارمش بالای درخت!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه داشته رادیو پیام گوش میداده،‌ گزارشگره میگفته: راه بهارستان به امام حسین بسته‌است، راه انقلاب هم به امام حسین بسته‌است...
‌ترکه میگه:‌ باشه بابا بستس که بستس، دیگه چرا هی قسم میخوری؟!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه دو تا بلوک سیمانی رو گذاشته بوده رو دوشش،‌ داشته می‌برده بالای ساختمون. صاب‌کارش بهش میگه: احمق تو که فرقون داری،‌ چرا اینا رو میگذاری رو کولت؟!
ترکه میگه: ایلده ‌اون دفعه با فرقون بردم، این میله‌هاش پشتم رو اذیت می کرد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه می خواسته گردو بشکنه، گردو رو میگذاره زیر پاش، با آجر میزنه تو سرش!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره بقالی،‌ می‌بینه رو دیوار بزرگ نوشتن: علی با ماست! حسن با ماست! حسین با ماست!
میگه: ببخشید اقا، شما ماست خالی ندارید؟!! (فرستنده: امیر22 )

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه میگن با خرچنگ جمله بساز، میگه:‌ کره خر چنگ نزن!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه هر روز زنگ یک کلیسا رو می‌زده و در می‌رفته. آخر پدر روحانی شاکی میشه،‌ یک روز پشت در کمین می‌کنه، تا ترکه زنگ می‌زنه، ‌خرشو می‌گیره.
ترکه حول میشه،‌ با تتپته میگه: ببخشید، ‌عیسی هست؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه مهم میشه زیرش خط میکشن، تو امتحان هم میاد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره حموم، آب جوش بوده با نعلبکی دوش میگیره!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره ماه عسل، یادش میره زنش رو ببره!!!
از ترکه میپرسن: میدونی USA مخفف چیه؟
میگه: یوم‌الله سیزده آبان!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه ساعت سه نصفه شب مست و پاتیل میرسه در خونه، هرکار میکرده نمیتونسته کلید رو بکنه تو قفل در.
خلاصه اونقدر سر و صدا میکنه تا زنش بیدار میشه، ازون بالا داد میزئه: اصغر اقا کلید بندازم؟! ترکه میگه: نه بابا کلید دارم، سوراخ بنداز!!!‌

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه رفته بوده تماشای مسابقه دو و میدانی، وسط مسابقه از بغلیش میپرسه: ببخشید، اینا واسه چی دارن میدون؟!
یارو میگه: برای اینکه به نفر اول جایزه میدن.
ترکه یوخده فکر میکنه، میپرسه: پس بقیشون واسه چی دارن میدون؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از ترکه میپرسن: به نظر شما اگه آمریکا افغانستان و عربستان رو بگیره، به کره و چین هم حمله کنه تکلیف ایران چی میشه؟
ترکه میگه: ایلده چی میشه نداره که، ایران میره جام جهانی!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته‌: ظرفیت 12 نفر.
باخودش میگه: عجب بدبختیه‌ها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

دو تا ترکه میرن سوراخ لایة اوزن رو بدوزن، خودشون میمونن اونور!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترکه میگن: بچه کجائی؟ میگه بچه U.S.A.! ملت هم کف میکنن میگن آخه چطور ممکنه؟ ترکه میگه: ایلده بچهة یونجه‌زارهای سرسبزِ آذر بایجانم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میرسه سر یک صحنة تصادف، از یکی میپرسه: ببخشید قربان، اینجا چه خبره؟ یارو هم میگه: هیچی آقا، این بدبخت گوزپیچ شده!! ترکه میره تو فکر، بعد یک مدت یک بنده خدای دیگه میاد از ترکه میپرسه: ببخشید اینجا چی شده؟ ترکه میگه: ایلده منم خوب نفهمیدم، نمیدونم این بابا پیچیدیه گوزیده، گوزیده پیچیده، سر پیچ گوزیده؟!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه کلیدش رو تو ماشین جا میگذاره، تا بره کلید ساز بیاره زن و بچش دو ساعت تو ماشین گیر میکنن!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

آرداواس بعد بیست سال از آمریکا برمیگرده ایران و یک ساندویچ فروش میزنه. روز اول، ترکه میاد میگه: قربون دستت، یک ساندویچ سوسیس بده.
آرداواس که هنوز خوب از حال و هوای دیار کفر درنیومده بوده، میپرسه: "تو گو" بدم؟
ترکه شاکی میشه، میگه: نه مرتیکه، تو نون بده!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمیگشته خونه، یهو میبینه یکجا کوه ریزش کرده، یک قطار هم داره ازون دور میاد! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه، میره اون جلو وامیسته. رانندة قطاره هم که آتیشو میبینه میزنه رو ترمز و قطار وا میسته. همچین که قطار واستاد، ترکه یک نارنجک درمیاره، میندازه زیر قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن! خلاصه ترکه رو میگیرن میبیرن بازجویی، اونجا بازجوه بهش میتوپه که: مرتیکة خر! نه به اون لباس آتیش زدنت، نه به اون نارنجک انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟!
ترکه میزنه زیر گریه، میگه: جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی میکردم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب خیاره، فقط تو زود نگو که ضایع شه.
خلاصه مسابقه شروع میشه،
ترکه میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ترکه میگه: بابا این عجب خیار گنده‌ایه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

بعد از عمری داریوش میاد ایران، اجرا زنده میگذاره تو استادیوم آزادی. خلاصه دیگه ملت داشتن خودشون رو خفه میکردن، داریوش هم میاد خیای حال بده، از ملت میپرسه: چی میخواین براتون بخونم؟ یک ترکه ازون پشت داد میزنه: اِبـــی بـخـــون.. اِبـــی بـخـون!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از ترکه میرسن: اسمت چیه؟ میگه: حمزه، ولی توخونه شیش کوچولو صدام میکنن!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

(یوخده بریم تو نخ تریپ بیست‌ سوالی!) ترکه میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب برج ایفله، فقط تو زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه،
ترکه میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ترکه میگه: ...ها! پس حتماٌ برج ایفله!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میافته تو چاه، فامیلاش سند میگذارن درش میارن!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه سوار هواپیما میشه، میشینه کنار دست یک پیرمرده. خلاصه سر صحبت باز میشه و این دوتا نسبتاٌ با هم رفیق میشن. وسطای راه، یک مهمون دار میاد از پیرمرده میپرسه، پدر شما شکلات میل دارید؟ پیرمرده میگه: نه خیلی ممنون، من بواسیر دارم. مهمون داره از ترکه میپرسه: شما چی؟ ترکه میاد تریپ رفاقت بگذاره،
میگه: نه مرسی. این رفیقمون بواسیر داره، باهم میخوریم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ماشین ترکه رو تو روز روشن، جلو چشماش میدزدن، رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن: آااای دزد! بگـــیـــرینش! یهو ترکه داد میزنه: هیچ خودشو ناراحت نکنید.. هیچ غلطی نمیتونه بکنه! رفیقاش وامیستن، میپرسن: چرا؟
ترکه میگه: ایلده من شمارشو برداشتم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره خواستگاری، اسم دختره پروانه بوده ولی ترکه قاط زده بوده، یک بند بهش میگفته آهو خانوم! خلاصه وقتی دختره میاد چایی تعارف کنه، ترکه میگه: دست شما درد نکنه آهو خانوم!
دختره شاکی میشه، میگه: بابا اسمه من پروانه‌ست نه آهو.
ترکه میگه: ای بابا فرقی نداره... حیوون حیوونه دیگه!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه میره دیسکو، همة پولاشو شاباش میده!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به ترک میگن یه معما بگو،‌ میگه: اون چیه که درازه،‌ زرده، موزه؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکه برای کمک به انتفاضه سنگ پست می کرده!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یه هواپیما تو قبرستون تبریز سقوط میکنه،
فردا رادیو تبریز میگه: شب گذشته یک فروند هواپیمای توپولوف در حومة شهر تبریز سقوط کرده و تا این لحظه 34513 جسد کشف شده! عملیات برای یافتن اجساد بقیه قربانیان همچنان ادامه دارد!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

سه تا ترک رفته بودن ایستگاه راه‌آهن، تا میرسن تو یهو قطار حرکت میکنه، اینها هم میگذارن دنبال قطار حالا ندو کی بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختی، یکیشون میرسه به قطار و میپره بالا و دستشو دراز میکنه دومی رو هم سوار میکنه، ولی سومی بندة خدا هرچی میدوه نمیرسه. خلاصه خسته و کوفته برمیگرده تو ایستگاه، یک بابایی بهش میگه: آقاجان چرا اینقدر خودتونو خسته کردید؟ قطار بعدی نیم ساعت دیگه حرکت میکنه، وامیستادید با اون میرفتید. ترکه نفس زنان میگه: ایلده منم نمیدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفیقام اومده بودن بدرقم!!!
ارمنیه و ترکه و رشتیه و اصفهانیه یک عمر رفیق بودن. باری، از بخت بد، ارمنیه مرحوم میشه، باقی رفقا هم میرن تشییع جنازش. رسم این ملت هم گویا این بوده که هرکدوم از نزدیکان باید دم آخری یک پولی مینداختن تو قبر. خلاصه اول ترکه میره بالاسر قبر و کلی گریه زاری میکنه و آخر هم دست میکنه، ده تا هزاری میندازه تو قبر. بعد رشتیه میاد باز کلی آه و ناله میکنه و بعد هم دست میکنه ده تا هزاری میندازه تو قبر. آخری نوبت اصفهانیه میشه، میاد جلوی قبر کلی گریه زاری میکنه، آخرش هم با بغض میگه: شرمنده، من صبح وقت نشد برم بانک پول بگیرم. بعد یک چک سی‌هزارتومنی می‌نویسه میندازه تو قبر، بیست‌هزارتومن بقیشو برمیداره!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(شرمنده اگه تکراریه، حساب کتاب این جکها یوخده از دست ما در رفته!) بابای ترکه تو مستراح سکته میکنه و مرحوم میشه. ازون به بعد، ترکه تا میرفته تو توالت یهو حالش خراب میشده و های‌های میزده زیر گره. بعد از دو سه ماه، آخر یکی از رفیقاش شاکی میشه، بهش میگه: مرد مومن، آخه مگه توالت هم جای گریه کردنه؟! ترکه با بغض میگه: آخه اینجا بوی بابامو میده!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ترکه تو روزنامه یک آگهی استخدام میبینه که: به یک مهندس کامپیوتر مجرب و باسابقه نیازمندیم. خلاصه فرداش کت شلوار میپوشه و اساساً تیپ میزنه و پامیشه میره واسه مصاحبه. اونجا یارو ازش میپرسه: شما مدرکتون از کدوم دانشگاهه؟ ترکه میگه: ایلده من مدرک ندارم که! یارو تعجب میکنه، میگه: پس حتماٌ سابقة کارتون زیاده... قبلاٌ تو کدوم شرکت کار میکردین؟ ترکه میگه: والله من شرکت مرکت بیل‌میرم! پدر مرحومم یک سوپرمارکت داشت، منم همونجا کار میکنم!! یارو شاکی میشه، میگه: مردک! تو اصلاٌ بلدی کامپیوتر رو روشن کنی؟! ترکه میگه: والله نه!! مرده قاط میزنه، میپرسه: پس اومدی اینجا چه غلطی بکنی؟! ترکه میگه: ایلده من فقط اومدم بگم که دور من یکی رو باید خط بکشید!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ترکه خوابش سنگین بوده، تختش میشکنه!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ترکه داشته با بچش گرگم به هوا بازی میکرده، یهو جو میگیردش بچشو میخوره!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
به ترکه میگن میتونی با تویوتا پاجرو جمله بسازی؟
میگه: تویوتاکه گد گشیده، پاجیروفتی روی سینم!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ترکه میره مرغداری، جو میگیردش... تخم میکنه!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ترکه میره صدا و سیما تِست دوبلوری بده، خلاصه میشینه اون پشت و مسئول اونجا میگه شروع کن. ترکه میگه:
پدر هانا: هانا بیا شامتو بخور.
مادر هانا: هانا بیا شامتو بخور.
برادر هانا: هانا بیا شامتو بخور!
جناب مسوول شاکی میشه، میگه: برو بیرون آقا وقت مارو نگیر! ترکه میگه: آخه چرا!؟ یارو میگه: مرتیکة ابله، هانا اصلاٌ پدر مادر نداره! ترکه میگه: آقا تورو جون بچه‌هات یک فرصت دیگه به من بده.
خلاصه اونقدر التماس میکنه تا طرف راضی میشه. باز ترکه میره پشت دستگاه، میگه:
خانوادة دکتر ارنست...
دکتر ارنست: هانا بیا شامتو بخور!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ترکه میخواسته یک کبریت سوخته رو روشن کنه، (طبعاً) هرچی میزده کبریت مادرمرده روشن نمیشده. رفیقش بهش میگه: بابا خوب شاید کبریتش خرابه! ترکه میگه: نه بابا، ایلده همین پنج دقیقه پیش روشن شد!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ترکه میره خواستگاری، بابای دختره ازش میپرسه: شما شغلتون چیه؟ ترکه میگه: قازی! باباهه حال میکنه، میگه: کدوم شعبه؟ ترکه میگه: ایلده ایران قاز!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از ترکه میپرسن: میدونی فامیلی خدا چیه؟
میگه: نمیدونم، ولی به گمانم وکیلی باشه!!! (اگه جناب دوزاری مبارک نیافتاد، یک بار اسم و فامیل رو پشت هم بگید، شاید یک فرجی شد!)
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ترکه شاکی میره ثبت‌احوال، میگه: آقا این اسم من خیلی ضایست، باید حتماٌ عوضش کنم. کارمنده ازش میپرسه، مگه اسمتون چیه؟
ترکه میگه: اصغرِ ان‌چهره!!
کارمنده میگه: آره خوب حق دارید، باید حتماً عوضش کنید. حالا چه اسمی میخواید بگذارید؟ ترکه میگه: اکبرِ ان‌چهره!!!

ترکه واستاده بوده دم مسجد، داشته خرما خیرات میکرده. خلاصه هرکی رد میشده، یک خرما برمیداشته و یک صلوات میفرستاده.
بعد یک مدت، یک بابایی دست میکنه یک مشت خرما برمیداره، ترکه دستشو میگیره،
میگه: هوووی! چه خبره؟! یک نفر آدم مرده، اتوبوس که چپ نکرده!!!

ترکه میره خواستگاری، مادر- پدر دختره بهش جواب رد میدن، میگن دختر ما داره درس میخونه. ترکه میگه: ایشکال نداره، من میرم دو ساعت دیگه برمیگردم!!!

ترکه رفته بوده مکه. تو مراسمی که باید به شیطون سنگ بزنه، یهو سنگاش تموم میشه... اونم به جاش فحش خواهر و مادر میده!!

رفیق ترکه ازش میپرسه: غضنفر، پنجشنبه-جمعه کجا بودی؟
ترکه میگه: والله امام رضا طلبید، با بر و بچه‌ها رفتیم شمال!!!

اگر......

 
اگر کسی را دوست داری؟
شکسپیر : اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده

دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهد یافت

دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است

دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است

دانشجوی حسابداری : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست

دانشجوی ریاضی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه از در عدد صفر ضربش کن

دانشجوی کامپیوتر : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، از دستور کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی

دانشجوی خوشبین : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن... نگران نباش بر می گردد

دانشجوی عجول : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن

دانشجوی شکاک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، از او بپرس " چرا " ؟

دانشجوی صبور : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد

دانشجوی شوخ طبع : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهایش کن ، این کار را مرتب تکرار کن

 
 

بچه که بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهایت هر چیزی همین 10 تا بود از بابا بستنی که

میخواستم 10 تا میخواستم
مامانمو 10 تا دوست داشتم ...خلاصه ته دنیا همین 10 تابود و این 10 تا خیلی قشنگ بود.و

 حالا نمیدونم ته دنیا چقدره؟ نهایت دوست داشتن چنتاست؟ انگار خیلی هم حریص تر شدم.10

 تا بستنی هم کفافمو نمیده!!!

اما میخوام بگم دوستت دارم.....میدونی چقدر؟ به اندازه همون ۱۰ تایه بچگی

امشب.....

با من امشب چیزی از رفتن نگو

نه نگو از این سفر با من نگو
من به پایان میرسم از کوچ تو
با من از اغاز این مردن نگو
کاش میشد لحظه هارا پس گرفت
کاش میشد از تو بود و تا تو بود
کاش میشد در تو گم شد تا همه
کاش میشد تا همیشه با تو بود
با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه نگو از این سفر با من نگو
من به پایان میرسم از کوچ تو
با من از اغاز این مردن نگو
کاش فردا را کسی پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند
کاش ساعت را بمیراند به خواب
ماه را بر شاخه اویزان کند
میروی تا قصه را غمنامه تدفین گل
میروی تا واژه را باران خاکستر کنم
ثانیه تا ثانیه پلواره ویران شدن
میروی تا بخشی از جان مرا پرپرکنی
با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه نگو از این سفر با من نگو
من به پایان میرسم از کوچ تو
با من از اغاز این مردن نگو.
 

خورشید....

 
یک خورشید، یک ماه، یک دنیا،یک قلب
     One sun one moon one world one heart
باید بیشتر دل بسوزانیم تا دیگران را بفهمیم             We need to feel more To understand others
باید بیشتر دوست بداریم، تا بیشتر دوستمان بدارند            To understand others We need to love more To be loved back
باید بیشتر گریه کنیم،تا خود را پاک کنیم              We need to cry more To clean ourselves
باید بیشتر بخندیم، تا قدر خود را بدانیم        We need to laugh mere To enjoy ourselves
در مواجهه با دیگران باید درسکار و منصف باشیم       We need to be honest and fair Then interacting with people
باید روش زندگی مان، بر اخلاقیات استوار باشد         We need to establish, A strong ethical basis
باید بیشتر ازخیالات مان ببینیم           As a way of life, We need to see more
باید بیشتر بدهیم و کم تربگیریم            Than our own fantasies, We need to hear more
باید بیشتر سهیم شویم و کمتر تملک کنیم             And listen to the needs of others, We need to give more
باید اهمیت خانواده را به عنوان تکیه گاه اصلی          Andtake less
We need to share more And  own less