بد.....

 
بد نکردی


به قلبم خانه کردی بد نکردی
                                     مرا دیوانه کردی بد نکردی
چه خوش شیرین نگاهی با تبسم
                                     به من دزدانه کردی بد نکردی

بگرد آتش شمع ات دلم را
                                    خوشا پروانه کردی بد نکردی
درین گیتی مرا با عقل جانم
                                    زهی بیگانه کردی بد نکردی
که بهمن را به افسونی در عالم
                                    عجب افسانه کردی بد نکردی
 

شاید.....

 
 
آن سوی پنجره نگاه ها سراب است و اقیانوس دست ها ،پل های التماس و خواهش
آن سوی پنجره
محبت را رایگان بین آدمها تقسیم کرده و بدون هیچ گونه چشم داشتی
آن سوی پنجره
هیچ لبی با لبخند غریبه نیست
آن سوی پنجره
هیچ قلبی پوشالی نیست و هیچ دلی شکسته نمی شود
آن سوی پنجره
فریاد آنقدر بی صداست که حرمت سکوت را نمی شکند
آن سوی پنجره
بهار آن قدر مهربان است که باغ را به دست پاییز نمی سپارد
آن سوی پنجره
هر کس که گم کرده ای داشته باشد آن را در آینه می یابد
آن سوی پنجره
تلخی فاصله ها پر می شود از شیرینیه دیدار
آن سوی پنجره
گنشک های ایونه خونه ی مادر بزرگ به فکر فرار نیستند
آن سوی پنجره
در امتداد جاده ی بی کسی به سر منزل گاه عشق و تمنا می توان رسید
آن سوی پنجره
می شود پر گرفت،آری!پر گرفت تا اوجی،تا بی نهایت
آن سوی پنجره
می شود در عشق شکست،در عشق خورد شد و در عشق جاودان شد
امشب در قایق کوچک رویاهایم نشستم و به سوی ساحل بی کرانه تو پارو می زنم
تا بلکه بیانم که تو در آن سویش باشی
به راستی آن سوی پنجره کجاست؟
کجاست؟؟
 

عشق و عبادت.....

 چنین آورده اند که مردی به نزد راما نوجا آمد.راما نوجا یک عارف بود-شخصی کاملا" استثنایی-یک فیلسوف و در عین حال یک عاشق-یک سرسپرده.بندرت اتفاق می افتد-یک ذهن مو شکاف-ذهنی نافذ اما با قلبی سرشار.   مردی به نزد او آمد و پرسید :"راه رسیدن به خدا را نشانم بده."   رامانوجا پرسید:"هیچ تابحال عاشق کسی بوده ای؟"   سوال کننده پرسید:" راجع به چی صحبت می کنی-عشق؟ من تجرد اختیار کرده ام.من از زن چنان می گریزم که آدمی از مرض می گریزد. نگاهشان نمی کنم.چشمم را به رویشان می بندم."   راما نوجا گفت:" با این همه کمی فکر کن. به گذشته رجوع کن-بگرد-جایی در قلبت آیا هرگز تلنگری از عشق بوده-هرقدر کوچک هم بوده باشد."   مرد گفت:"من به اینجا آمده ام که عبادت یاد بگیرم نه عشق. یادم بده چگونه دعا کنم. شما راجع به امور دنیوی صحبت می کنی و من شنیده ه ام که شما عارف بزرگی هستی. به اینجا آمده ام که به سمت خدا هدایت شوم نه به سمت امور دنیوی."   گویند راما نوجا به او جواب داده...چقدر غمگین هم شد و به مرد گفت:"پس من نمی توانم به تو کمک کنم. اگر تو تجربه ای از عشق نداشته باشی آن وقت هیچ تجربه ای از عبادت نخواهی داشت. بنابر این اول به زندگی برگرد و عاشق شو – و وقتی عشق را تجربه کردی و از آن غنی شدی –آن وقت نزد من بیا- چون که یک عاشق قادر به درک عبادت است.   اگر نتوانی از راه تجربه به یک مقولهء غیر منطقی برسی آن را درک نخواهی کرد. و عشق عبادتی است که توسط طبیعت سهل و ساده در اختیار آدمی گذاشته شده – تو حتی به این چیز سهل و ساده نمی توانی دست پیدا کنی. عبادت عشقی است که به سادگی داده نمی شود- فقط موقعی قابل حصول است که به اوج تمامیت رسیده باشی. تلتش فراوانی برای رسیدن به این مقام باید صورت گیرد. برای عشق نیاز به تلاش نیست- عشق مهیاست-عشق در جوشش و جریان است و تو آن را پس می زنی."        "خدا عشق است

دل.......

 

آشناترین آشنای دل

 

لحظه های دلتنگیم را می سرایم
 
لحظه های با تو بودن در عین بی تو بودن
 
لحظه های جاوید ذهنم را می گویم
 
لحظه ها یی که یاد تو میهمان دل شکسته ام است
 
دلی که روزی هزار بار می شکند
 
از دوری از فراق از انتظار
 
می دانی چه می گویم  تنها تو می دانی
 
می دانی دل شکسته را مرهم بودن یعنی چه
 
می دانی تکرار واﮋه غریب بی تو بودن یعنی چه
 
می دانی زخم خورده از دنیای ویران بودن یعنی چه
 
می دانی بین آشنا بیگانه بودن یعنی چه
 
تو می دانی و تنها تو می دانی

خدایا.....

خدایا درگاه تو در بی پناه ترین لحظه
ها در دردناک نرین غم ها‏‏ دورترین فاصله ها از من و تو باز آرامگاه
جاوید قلبم است. آری بر آستان بی نیاز تو تکیه
کرده ام و تو نیز دستان سرد و یخ کرده ی پر
از گناهم مرا بگیر و یگذار عظمت وجودت را
با تمامی وجود و بی لیاقتی خویش درک
کنم.

تقدیم یه تمامی دوستان خوبم


اس ام اس تیریپ مثبت ......

اس ام اس تیریپ مثبت


خداوندا ! دستانم خالی اند و دلم غرق در آمال. یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن.

ای همیشگی تــریـــن آه ، ای دورترین ،‌ سوختن کار من است نگرانم منشین.

اگر می خواهی از بهار لذت ببری مثل بهار باش "شکسپیر"

تنها زمانی که احساس کردم خیلی خوشبختم لحظه ای بود که هیچ کسی صدای فریاد هام رو نمیشنید منم تا تونستم فریاد زدم!

اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست، وفا آنست که نامت را همیشه روی لب دارم

اگر به دنبال آرامش هستید به پیشامد های زندگی برچسب خوب و بد نزنید .

کاش حقیقت می ماند وکاش نگفته ها را می گفتی و میرفتی کاش انسانها یک رنگ بودن وروی دیگر می ماند برای سکه کاش یکرنگی بود وسادگی کاش رنگها می ماند برای پر شاپرکها کاش ،کاش

اگر خواستی یه کسی ، عاشق هم نفسی ، عمرشو حیرونت کنه ، جونشو قربونت کنه ، جون مادرت رو ما یکی حساب نکن .

عشق.....

تفاوت عاشق بودن و دوست داشتن کسی


1.هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید طپش قلب شما زیاد و هیجان زده خواهید شد اما هنگام دیدن کسی که دوستش دارید احساس سرور و خوشحالی می کنید.
2.وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید خجالت می کشید ولی هنگامیکه به کسی که دوستش دارید می نگرید لبخند خواهید زد
3.وقتی در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید هر آنچه را در ذهن دارید بیان کنید اما در مورد کسی که دوستش دارید شما توانایی آنرا دارید
4.شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید به مدت طولانی و مستقیم نگاه کنید اما می توانید در حالی که لبخند به لب دارید به چشمان فردی که دوستش دارید نگاه کنید
5.وقتی معشوقه شما گریه می کند شما نیز گریه خواهید کرد اما در هنگام دیدن گریستن فردی که دوستش دارید سعی بر آرام کردن او می کنید
6.شما میتوانید یک رابطه دوستی را پایان دهید اما هرگز نمی توانید چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببندید.چرا که اگر این کار را بکنید عشق همچنان قطره ای و همیشه در قلب شما باقی خواهد ماند.

////////////////////////////////////////

تنها....

 
تنها مانده ام Upgrade your email with 1000's of emoticon icons
در کنار وسعتی انبوه از دل ها
تنها مانده ام
من تنهای تنها
ندانم کی چنین ظلمی به خود کردم
چرا باید شود تنها دل رسوا؟
 
 
 
قانون تو تنهایی من است
و تنهایی من قانون عشق
و عشق ارمغان دلدادگیست
و این سرنوشت سادگیست !
Upgrade your email with 1000's of emoticon icons
 
 
 
گریه درچشمان من طوفان غم دارد ولی Upgrade your email with 1000's of emoticon icons
خنده برلب می زنم تا کس نداند راز من
 
 

nightalonegirlUpgrade your email with 1000's of emoticon icons

 

تو کیستی........

تو کیستی ، که من اینگونه ، بی تو بی تابم ؟

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی ، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق ، سر گشته ، روی گردابم !
تو در کدام سحر ، بر کدام اسب سپید ؟
تو را کدام خدا ؟
تو را کدام جهان ؟
تو در کدام کرانه ، تو از کدام صدف ؟
تو در کدام چمن ، همره کدام نسیم ؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه
مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه
.چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو :
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟
ترا به هر چه تو گویی ، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه .
که صبر ، راه درازی به مرگ پیوسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته است
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است.

بره و گرگ ........


Solitude can be full of blessing,
because in the silence of the inner being, one finds God.
.تنهایی سرشار از موهبت است، زیرا در سکوت درون، خدا را خواهی یافت


بیا تا برات بگم آسمون سیاه شده
دیگه هر پنجره ای به دیواری وا شده
بیا تا برات بگم گل تو گلدون خشکیده
دست سردم تا حالا دست گرمی ندیده
بیا تا مثل قدیم واسه هم قصه بگیم
گم بشیم تو رؤیا ها قصه از غصه بگیم
بیا تا برات بگم قصه بره و گرگ
که چه جور آشنا شدن توی این دشت بزرگ
آخه شب بود می دونی بره گرگو نمی دید
بره از گرگ سیاه حرفای خوبی شنید
بره تنها رو گرگ به یه شهر تازه برد
بره تا رفت تو خیال گرگ پرید و اونو خورد
بره باور نمی کرد گفت شاید خواب می بینه
ولی دید جای دلش خالی مونده تو سینه
بیا تا برات بگم تو همون گرگ بدی
.که با نیرنگ و فریب به سراغم اومدی


خدایا آبروی من را به توانگری نگه دار
و شخصیت من را با تنگدستی از بین مبر
تا مبادا از روزی خواران تو روزی بخواهم
و از آفریده های بد کردار طلب مهربانی کنم
و در حالتی قرار گیرم
که به تعریف و تمجید کسی که به من چیزی داده بپردازم
و از کسی که مرا از امکاناتی منع کرده است بدگویی کنم

عاشقانه .......

 

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شایدم بخشیده از اندوه پیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزار ها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ‚ جز درد خوشبختیم نیست
ای دلتنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
 سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش  ‚ نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها
آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
 چون ستاره با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
 جوی خشک سینه ام را آب تو
بستر رگهایم را سیلاب تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
آه ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این ‚ این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
 از طلب پا تا سرم ایثار شد
 این دگر من نیستم  ‚ من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان زخمه ها ی چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟
ای نگاهت لای لایی سحر بار
گاهواره کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیا های من
 ای مرا با شعور شعر آمیخته
 این همه آتش به شعرم ریخته
 چون تب عشقم چنین افروختی
 لا جرم شعرم به آتش سوختی

صدات.....

صدات آوازه بهاره خودت آهنگ نسیم
نفسات ترانه های لحظه های بی کسیم
حالا که پیش منی زنده شدم بهار بهار
شادیا صف کشیدن توی دلم هزار هزار
من یه خندتو به صد تا دنیا نمیدم
یه دقیقتو به صد هزار تا فردا نمیدم
طاقت دیدنه اشکاتو ندارم میدونی
اگه خوب نگاه کنی بغضو تو چشمام می خونی
 
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین منو عشق تو فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من ده
گفتی که باید بروم حوصله ای نیست
گفتی کمی فکر خودم باشم و آنوقت
جز عشق تو در خاطر من شعله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
 

عشق.....

میخوام از عشق یه دونه هدیه بیارم
بدمش به تو دیگه نری زیادم
میخوام از وفا برات جمله بسازم
آخه عمریه که من از اون بیزارم
میخوام از معرفت تو باز بخونم
بخونم تا زنده ام مدیون اونم
میخوام عشقت بشه باز فانوس راهم
آخه قایقم از عشق تو رو آبم
میخوام یک قصه بگم همه بدونن
یکی بود یکی نبود همه بخونن
توی زندگیم تو بودی قصه من
یکی بود یکی نبود تویی میدونن
میخوام از تو بکشم بارنگ مشکی
اخه هیچ وقت من ندیدم از تو عشقی
میخوام فریاد بزنم عاشقت هستم
چرا پر کشیدی از پیشم عزیزم
بشنو از عاشق دلشکسته اینبار
کرده نفرین عشقشو هزار هزار بار
خیلی وقته از خدا میخواد که یک بار
ببینت بگه بهت شدی تو یک خار
میخوام از خدا بخوام واسه همیشه
عاشقا کنار هم باشن همیشه
نکنه جدا دوتا عاشقو میشه؟
بمونن کنار هم خدا چی میش